آغوش مادر

دنیای من...مادر

مینویسم...به عشق مادرم

صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ

آغوش مادر

زمانی که از خواب، بیدار می شوی، گوش هایت را تیز می کنی می شنوی که صدای گریه می آید، صدای گریه ای که تن آدم را می لرزاند...

وارد اتاق می شوم و می بینم مادرم گریه می کند تمام صورت ماهش تَر شده است...

اشک هایش را با دستم پاک میکنم ولی همچنان دانه های مروارید از گوشه چشمانش سرازیر می شود، مادر گریه نکن...

عشق یاسین گریه نکن...

زندگی یاسین گریه نکن...

کمرم شکست گریه نکن...

مادر گریه نکن طاقت ندارم...

سرم را گذاشتم روی شانه اش، گفتم مادر بس است یاسینت کنارت نشسته است گریه نکن...

نزدیک طلوع آفتاب چشمانم چقدر بارانی شده...خدایا هوای اینجا سنگین شده است!

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

+ نوشته شده در پنج شنبه 15 خرداد 1393برچسب:, ساعت 9:14 توسط raha |